ویستا - موفقیت، شماره 13 - خودشناسی
امتیاز دهید
مجله الکترونیکی ویستا : موفقیت - شماره سیزدهم - خودشناسی
تاریخ انتشار : دوشنبه 15 آذر 1389
عناوینی که در این کتاب می خوانید:
-2 باور غلط در مورد شخصیت - آزمون خود شناسی - آزمون خودشناسی مفهوم زندگی مشترک
- آشتی با کودک درون - آنهایی که از خودشان راضی نیستند - احساس تنفر از رنگ ها
- انواع اختلالات شخصیت - ارتباط شخصیت افراد با طرز خوابیدن - ارتباط شخصیت و دست دادن
- اسرار خوش شانسی - امضا شناسی - انواع دست دادن - انواع مردان - بگو فرزند چندم خانواده ای؟
- بگویید چگونه عطسه می کنید تا بگوییم کیستید - تاثیر رنگ بر رفتار و سلامت - تحلیل دستخط
- تست اعتیاد به اینترنت - تستهای خودشناسی - تفاوتهای عقلی زنان و مردان - انواع تیپهای مختلف
- و مطالب بسیاری دیگر در باب خودشناسی و بهتر شناختن خود و اطرافیان
بیشتر
تاریخ انتشار : دوشنبه 15 آذر 1389
عناوینی که در این کتاب می خوانید:
-2 باور غلط در مورد شخصیت - آزمون خود شناسی - آزمون خودشناسی مفهوم زندگی مشترک
- آشتی با کودک درون - آنهایی که از خودشان راضی نیستند - احساس تنفر از رنگ ها
- انواع اختلالات شخصیت - ارتباط شخصیت افراد با طرز خوابیدن - ارتباط شخصیت و دست دادن
- اسرار خوش شانسی - امضا شناسی - انواع دست دادن - انواع مردان - بگو فرزند چندم خانواده ای؟
- بگویید چگونه عطسه می کنید تا بگوییم کیستید - تاثیر رنگ بر رفتار و سلامت - تحلیل دستخط
- تست اعتیاد به اینترنت - تستهای خودشناسی - تفاوتهای عقلی زنان و مردان - انواع تیپهای مختلف
- و مطالب بسیاری دیگر در باب خودشناسی و بهتر شناختن خود و اطرافیان
آپلود شده توسط:
Reza
1389/10/24
دیدگاههای کتاب الکترونیکی ویستا - موفقیت، شماره 13 - خودشناسی
روزگاری
تاجر ثروتمندی بودکه 4 زن داشت
زن چهارم را از همه
بیشتر
دوست داشت
و
او را مدام با
جواهرات
گران قیمت و غذاهای خوشمزه
پذیرایی می کرد..بسیار مراقبش بود و تنها بهترین چیزها را به او میداد
زن سومش را هم خیلی دوست داشت و به او افتخار میکرد
پیش دوستهایش اورا برای جلوه گری می برد گرچه واهمه شدیدی داشت کهروزی او با مردی دیگر برود و تنهایش بگذارد
واقعیت این است که او زن دومش را هم بسیار دوست می داشت .
او زنی بسیار مهربان بود که دائما نگران و مراقب مرد بود
مرد در هر مشکلی به او پناه می برد و او نیز به تاجر کمک می کرد تا گره کارش را بگشاید و از مخمصه بیرون بیاید
اما زن اول مرد ،
زنی بسیار وفادار و توانا که در حقیقت عامل اصلی ثروتمند شدن او و موفق بودنش در زندگی بود ،
اصلا مورد توجه مرد نبود .
با اینکه از صمیم قلب عاشق شوهرش بود اما مرد تاجر به ندرت وجود او را در خانه ای که تمام کارهایش با اوبود حس می کرد و تقریبا هیچ توجهی به او نداشت
روزی مرد احساس مریضی کرد و قبل از آنکه دیر شود فهمید که به زودی خواهد مرد.
به دارایی زیاد و زندگی مرفه خود
اندیشید و با خود گفت
من اکنون 4 زن دارم ،
اما اگر بمیرم دیگر هیچ کسی را نخواهم داشت،چه تنها و بیچاره خواهم شد
بنابرین تصمیم گرفت با زنانش حرف بزند و برای تنهاییش فکری بکند
اول از همه سراغ زن چهارم رفت و گفت
من تورا از همه بیشتر دوست دارم و از همه بیشتر به تو توجه کرده ام و
انواع راحتی ها را برایت فراهم آورده ام ، حالا دربرابر این همه محبت من آیا در مرگ با من همراه می شوی تا تنها نمانم؟
زن به سرعت گفت :"هرگز" همین یک کلمه و مرد را رها کرد
ناچاربا قلبی که به شدت شکسته بود
نزد زن سوم رفت و گفت:
من در زندگی ترا بسیار دوستداشتم آیا در این سفر همراه من خواهی آمد؟
زن گفت:"البته که نه!
زندگی در اینجا بسیار خوب است
تازه من بعد از تو می خواهم دوباره ازدواج کنم و بیشتر خوش باشم
قلب مرد یخ کرد
مرد تاجر به زن دوم رو آورد و گفت
تو همیشه به من کمک کرده ای. این بار هم به کمکت نیاز شدیدی دارم شاید از همیشه بیشتر ،می توانی در مرگ همراه من باشی؟
زن گفت:"این بار با دفعات دیگر فرق دارد .من نهایتا می توانم تا گورستان همراه جسم بی جان تو بیایم اما در مرگ ،...متاسفم!" گویی صاعقه ای به قلب مرد آتش زد
در همین حین صدایی او را به خود آورد
من با تو می مانم ،
هرجا که بروی" تاجر نگاهش کرد ،
زن اول بود که پوست و استخوان شده بود ،
انگار سوء تغذیه بیمارش کرده باشد
.غم سراسر وجودش را تیره و ناخوش کرده بود و
هیچ زیبایی و نشاطی برایش باقی نمانده بود
تاجر سرش را به زیر انداخت و آرام گفت :" باید آن روزهایی که می توانستم به تو توجه میکردم و مراقبت بودم..."
در حقیقت همه ما چهار زن داریم!
الف:
زن چهارم که بدن ماست.
مهم نیست چقدر زمان و پول صرف زیبا کردن او بکنی وقت مرگ،
اول از همه او ترا ترک می کند.
ب:
زن سوم که دارایی های ماست.
هرچقدر هم برایت عزیز باشند وقتی بمیری به دست دیگران خواهد افتاد.
ج :
زن دوم که خانواده و دوستان ما هستند.
هر چقدر هم صمیمی و عزیز باشند،وقت مردن نهایتا تا سر مزارت کنارت خواهند ماند.
:د
زن اول که روح ماست.غالبا به آن بی توجهیم و تمام وقت خود را صرف تن و پول و دوست می کنیم. او ضامن توانمندی های ماست اما ما ضعیف و درمانده رهایش کرده ایم تا روزی که قرار است همراه ما باشد اما دیگر هیچ قدرت و توانی برایش باقی نمانده است
عزیزان اگر برای وقت مطالعه شان ارزش قائلند، ابتدا صحت و سقم علمی نوشته ها را بسنجند.
شخصاً برای خودشناسی، کتاب های دکتر پیمان آزاد رو مفید یافته ام.